سایت عاشقانه
|
سلام از این به بعد به این وبلاگم سربزنید ، اونجا آپ میکنم www.Lovebeterkon.loxblog.com [ سه شنبه 90/7/26 ] [ 7:56 عصر ] [ مسلم کریمی ]
[ نظر ]
زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. [ شنبه 90/7/16 ] [ 2:25 عصر ] [ مسلم کریمی ]
[ نظر ]
*محک تشخیص *عشقهای شیشهای *عفتزایی عشق و آلودهدامنی هوس * ایثارگری عشق و سلطهجویی هوس * عشق ناب، طریق عشق حقیقی است
- عشق پاک، عاشق را محبّ معشوق و طالب سعادت، آسایش و کمال او بار میآورد و گرچه وصال محبوب غایت آرزوی اوست ولی حاضر است برای رضای محبوب حتی از این وصال چشم بپوشد و هر چه دارد در راه محبوب ایثار کند و فقط به تمنای وصال بسنده نماید. او محبوب را نه برای خواهش دل خودش، بلکه برای کمالاتی که در او هست میطلبد و میخواهد در کنار وی و به کمک او راه بندگی را بپوید و با انس و آرامش حاصل از همسری او، در بندگی کوشاتر باشد. ولی هوسبازانِ مدعی عشق، در پی جستن رضای دل و کام خویش هستند نه کامدادن به محبوب. - عاشق حقیقی نه خودش برای رسیدن به وصال به ظلم و گناه آلوده میگردد و نه محبوب را به سوی ظلم و گناه سوق میدهد. مدعیانی که در عشقورزیدن، حدود الهی را رعایت نمیکنند و محبوب را نیز بیپروا میخواهند، عاشق نیستند بلکه هرزگانی هستند در پی کامجویی و برآوردن هوسهای شعلهورشان. - عشق پاک عفتزاست. عاشق صادق هم خود باحیا، عفیف و پاکدامن است و هم حیا، عفت و پاکدامنی محبوب را میطلبد، بر عکس هوس شعلهور که پردهدر گستاخ، فحشاطلب و آلودهدامن بار میآورد. قرآن داستان عشقهایی را بیان میکند که بعضی ناب و پاکاند و بعضی هوس شعلهور تا راهنمای موقتطلبان باشد. - عاشقی میتواند مدعی عشق پاک باشد که در جنب ویژگیهای جسمی و مادی، با آنها یا بیشتر به ویژگی روحی، اخلاقی و اعتقادی محبوب توجه داشته باشد زیرا این ویژگیها دائم هستند و عشق مبتنی بر آنها نیز دوام مییابد. کسی که فقط به چشم و ابروی دختری یا قد و بالای جوانی دلبسته باشد، چه بسا با دیدن چشم و ابروی زیباتر و قد و بالای رساتر بدو دل میبندد و از اولی دل میکَند؛ ولی دلبسته به روحیات و معنویات، اگر با معنویت بالاتر مواجه شود، از معنویت قبلی دل نمیکند بلکه سعی میکند او را به این حد ارتقا دهد و از خداوند تعالی محبوبش را طلب میکند. [ شنبه 90/7/16 ] [ 2:18 عصر ] [ مسلم کریمی ]
[ نظر ]
تو که میدانستی با چه اشتیاقی خودم را قسمت میکنم پس چرا!…….. زودتر از تکه تکه شدنم، جوابم نکردی برای ………. خداحافظی خیلی دیر بود ………. خیلی دیر و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمیارد / و باران ناامیدی بر سرم یکریز میبارد چگونه بگذرم از عشق، از دلبستگی هایم؟ / چگونه میروی با اینکه میدانی چه تنهایم چه راحت شکستی و رفتی.....
چه بی خیال آتش زدی....این دل بی درمان را.....
چه دیر شناختمت،افسوس میخورم که چرا اینقدر بدبخت وساده بودم....
تو زلالیم را ندیدی، به بازیم گرفتی حداقل برای بار آخر منو به بدترین شکل بازی دادی.....
مرا،احساسم را به بازی گرفتی....
من بازیچه نیستم.....عروسک هم نیستم،تو به من دروغ گفتی....
دروغی بزرگ که منو دوست داشتی ....
هرگز نمی بخشمت
تقدیم به کسانی که قلب کوچکشان همیشه دریایی ست
تو که آتش فراق داشتی ....... آتش دوزخ چرا افراشتی
صدای چک چک اشکهایت
را از پشت دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیر من می شنوم به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته می دونم برات عجیبه این همه اسرار و خواهش این همه خواستن دستات بدون حتی نوازش می دونم که خنده داری، واسه تو گریه یه درده می گزری از من و میری، اما بازمن برمی گردم چاره ای جز این ندارم اخه خون شدی تو رگهام می میرم اگه نباشی بی تو من بد جوری تنهام می دونم یه روز می فهمی روزی که دنیا رو گشتی من چه جوری تو رو خواستم تو چه جور ازم گذشتی
کی می خوای ردم کنی پیش همه بدم کنی
میخوای که از عشقه خودت رسوایی ایدم کنی
حالم خرابو داغونه بی مهریات فراونه
اگه منو نخوای دیگه نفس برام نمی مونه
گریه هامو نمی بینی غصه هامو نمی دونی
فریاد قلبه زخمی مو تو چشامو نمی خونی
فرقی برات نمی کونه که من بمونم یا برم
حتی دلت نمی سوزه که پیش چشمات بمیرم
اینقدر دل شکسته ام از این زمونه خسته ام
تو از پیشم رفتی هنوزم به پات نشسته ام
خداحافظ نگو وقتی … هنوز درگیر چشماتم … خداحافظ نگو وقتی … تو هر جا باشی همراتم تو اون گرمای خورشیدی که میری رو به خاموشی نمیدونی چقدر سخته شب سرده فراموشی … شبی که کوله بارت رو میون گریه می بستی یه احساسی به من میگفت هنوزم عاشقم هستی خداحافظ نگو وقتی … هنوز درگیر چشماتم … خداحافظ نگو وقتی … تو هر جا باشی همراتم چرا حالت پریشونه؟ چرا مأیوس و دلسردی؟ خداحافظ نگو وقتی هنوزم میشه برگردی ! تو یادت رفته اون روزا یکی تنها کست میشد خداحافظ که میگفتی خدا دلواپست میشد … خداحافظ نگو وقتی … هنوز درگیر چشماتم … خداحافظ نگو وقتی … تو هر جا باشی همراتم
[ شنبه 90/7/16 ] [ 1:57 عصر ] [ مسلم کریمی ]
[ نظر ]
رسم دیرینه عاشقا رو خوب ادا کردی...
منظورم چیه؟ بی وفایی در عشق را میگم که تو در حق عاشقت ادا کردی...
بهت بر خورد!؟ تو به این تنها گذاشتنم چی میگی؟ قسمت و تقدیر لابد... ول کن تو رو خدا این حرفا رو دیگه خریداری نداره... یه حرف تازه تر بگو...
بلد نیستی من بگم... پس خوب گوش کن...
آرمانی که تو دلم داشتم بر آورده نشد...
آرزوی رسیدن به تو برای همیشه در دلم خاموش شد...
نمی دونم شاید هم حق با تو باشه و سرنوشتمون باید همین جوری رقم می خورد... باید بگم لعنت به این سرنوشت...
چه زود یادت رفت دوستیمون...
خدایش من که حسود نیستم تو خوشبخت بشی... ولی دلم می خواست فراموشم نکنی...
من دوباره یه روز می بینمت اون روز چه جوری تو چشم من نگاه میکنی...؟ تو میدونی درد جدایی چیه؟
میدونم اگه دوباره ببینمت دیگه بی توجه از کنارم رد میشی...!
آخه من کهنه شدم واست...
شاید دیگه نشناسی منو! تو یه عروسک دیگه داری که با احساساتش بازی کنی...
عشق من عروسک جدید مبارک... خدا کنه قدر اونو بدونی تا مثل من نشه...
میدونم که میدونی قدرشو...
چون عشق پاک من تجربه خوبی برات بود...
من باید به تنهایی تاوان عشق را پس بدم...
من باید در سکوت لحظه ها بشکنم و صدای شکسته شدنم را جز خودم هیچ کس تا حالا نشنیده و نباید بشنوه...
می خوام حالا که رسوای عشق شدم دیگه رو به خاموشی برم...
دیگه آه و افسوس هم فایده نداره... دیگه عشق واسم رنگ خاکستری شده...
دیگه رنگهای روشن عشق به سوی من نمیاد...
بعد رفتنت دوست ندارم کسی تو خلوت لحظه هام بیاد...
آخه همیشه تو در یادمی... می خوام تنها باشم تنهاترین تنهای دنیا [ شنبه 90/7/16 ] [ 1:55 عصر ] [ مسلم کریمی ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |